دل نوشته‌های یک پدر خطاب به کودک و مربی

اشعار زیر، دل نوشته هایی هستند که یک پدر خطاب به کودک اتیستیک و مربی او سروده است.

خطاب به کودک

که می­گوید صدایی نیست زیباتر از آواز قناری و صدای شرشر باران؟

که می­گوید نوایی نیست بیتاتر از آهنگ چکاوک­های آزاد در دنیا؟

و شاید او نمی­داند سکوت کودک من را

سکوتی پر ز موسیقی، پر از زیبایی دنیا

هر آوایش به مانند کلام الله می­ماند

ترنم در سکوتش را تمام عرش می­خواند

که می­گوید زیارت را مسیری دور باید پیمایید؟

توکل بر خدا را در مکانی دور باید جویید؟

و شاید او ندارد کودکی چون آنکه من دارم

تبرک در وجودش را به منزل هدیه می­دانم

برای چرخش دستش؛ طوافش می­کنم هر دم

که او چرخید و چرخاندم، و او را کعبه می­دانم

نباشد کفر اگر دانم که او را از خدا دارم

به سمت قبله­ی طیفش، نماز عشق می­خوانم

خدا را شکر می­گویم که او را هدیه من دارم

فراموشم نکردست او؛ اگرچه من گنهکارم

خداوندا لیاقت بر من بنده، همی بیشتر اعطا کن

که از آن کودک طیفم، تو را بیشتر بشناسم

خطاب به مربی

 

خوش به حالت ای دوست؛ که دلت نورانی است

 

حرفه­ات ربّانی، پیشه­ات حقّانی است

گرچه در تربیت کودک طیف؛ خنده بر لب داری

چه کسی می­داند گریه­ات پنهانی است

تو به راه عشق، به مثال کوه، محکم و آرام

چه کسی میفهمد که دلت طوفانی است

تو وجود خود را، وقف عشقی کردی

که به سان آن، به جهان زیبا نیست

غرق در نوری، پر ز حال و شوری

خوش به حالت چون، کار تو وجدانی است

تو برای جلب، نگاه کودک طیف کمرت را خم کردی

و به سجادۀ نور، سجدۀ تو عرفانی است

من به آن گریۀ پنهانی، دل طوفانی، سجده عرفانی تو، غبطه می­ورزم

چون تو در راه عشق هدفت روحانی است

چه کسی چون تو، رابطۀ روز و شب و گردش ایام و چرخش افلاک و کودک من را می­فهمد

چون تو فهمیدن، به چه حد طولانی است

چه کسی چون تو، رابطۀ عکس و قشنگ بزرگی روح خدا و کوچکی قلب کودک من را می­بیند

به مثالت دیدن به چه حد عرفانی است

من به آن دیدن و فهمیدن تو، رشک شیرین می­ورزم

که تو مأموریتت به چه حد یزدانی است

من یقین دارم که در این مأموریت عرفانی و روحانی تو

نور خدا، کودک من، روح بزرگت همه در یک مهمانی است

و به خوبی می­دانی که فقط عشق در این عالم فانی، حقانی است

«نعیم نداف­چی»

 

 


دیدگاهتان را بنویسید